چگونه زندگی شادی داشته باشیم؟

زندگی شاد

10 گام به سوی یک زندگی شاد

 

گام اول:
کینه ها را رها کنید.
شما مجبور نیستید که هر چیز بدی که در حقتان انجام شده را بپذیرید (در واقع هیچکدام را مجبور نیستید بپذیرید)، اما باید یاد بگیرید که چگونه ببخشید و بگذرید. بخشش به معنی این نیست که شخص دیگر حق داشته، یا کاری که کرده قابل قبول بوده؛ بخشش به معنی آزاد کردن شما از انرژی منفی است که با خود حمل می کنید، تا بتوانید این آزادی را داشته باشید که پیش بروید و زندگی شادی را برای خود خلق کنید.
رها کردن کینه ها و تلخی ها، راهی را برای زندگی سالمتر و شادتر ایجاد می کند.

فواید بخشش:
• روابط سالم تر
• سلامتی فیزیکی و ذهنی
• خصومت کمتر و در نتیجه استرس کمتر
• فشار خون پایین تر
• کم کردن علائم افسردگی
• بهبود سلامتی قلب
• عزت نفس بالاتر

 

گام دوم:
مقایسه را رها کنید.
اگر شما نسبت به چیزهایی که "فکر می کنید" افراد دیگر دارند، غبطه بخورید، همیشه ناراضی خواهید بود. بدترین قسمت قضیه این است که آن حقیقتی که شما در ذهنتان می سازید، ممکن است هیچ پایه و اساسی نداشته باشد.
همانطوری که ضرب المثل قدیمی می گوید"مرغ همسایه غازه"، همسایه شما ممکن است خانه و ماشین بزرگتر و بهتری داشته باشد، همکار شما ممکن است پله های ترقی را زودتر از شما طی کند، هنرمند رقیب شما ممکن است کارهای بیشتری از خود را بفروشد؛ اما شما دارید فقط به چیزهایی که از بیرون می بینید توجه می کنید! بدون توجه به این که واقعیت زندگی این افراد چگونه است...
برای چیزهایی که دارید سپاسگزار باشید و در نظر داشته باشید که شما نیز چیزهایی دارید که دیگران ندارند. بعلاوه دیگران، شما نیستند؛ نهایتا، هر چه آنها دارند یا ندارند، تأثیری روی آنچه شما دارید یا ندارید، ندارد!
زندگی شما برای رشد شما طراحی شده، پس مقایسه را کنار بگذارید تا بتوانید از یک زندگی شاد لذت ببرید.

 

گام سوم:
ایده آل های قدیمی خود را رها کنید.
عقاید تغییر می کنند، پس ایده آل ها و اهداف نیز تغییر می کنند. شما مجبور نیستید به همان چیزهایی که ده سال پیش باور داشتید، بچسبید؛ آنهم وقتی دیگر به آنها اعتقادی ندارید. شما مجبور نیستید همان هدف هایی را داشته باشید که وقتی 10 یا 20 سالتان بود، داشتید.
شما آزاد هستید تا هدفتان را تغییر دهید.
خودتان را از اجبارهای قدیمی تان رها کنید. آنچه الان هستید نتیجه مستقیم رشد آنچه است که قبلا بودید؛ ولی با استانداردهای گذشته، زندگی خود را ارزشیابی نکنید.

 

گام چهارم:
این فکر که شما سزاوار شادبودن نیستید را کنار بگذارید.
اگر در زمان کودکی به شما ارزش نداده باشند، به احتمال زیاد با حس گناه و حقیر شمردن خود بزرگ شده اید. به یاد داشته باشید که نیازی نیست از اینکه خودتان هستید، احساس گناه کنید، مهم نیست که شما چه هستید و چه بوده اید، مهم این است که شما تقصیری ندارید که با این حس بزرگ شده اید و این حس به واقعیت شما هیچ ربطی ندارد.
افراد دیگر نمی توانند برای شما تصمیم بگیرند که سزاوار زندگی شاد هستید یا نه. فقط شما هستید که می توانید انتخاب کنید به خودتان احترام بگذارید و عشق بورزید. هر کسی و هر چیزی که هستید، اگر با حقیقت قلبتان زندگی کنید، شما لایق عشق هستید.
به یاد داشته باشید که اگر دیگران با این موضوع موافق نیستند، زمان آن رسیده که بگذارید بروند!

 

گام پنجم:
معاشرت با آدم های سمی را کنار بگذارید.
بعضی افراد سمی هستند، چرا که بد می اندیشند! بعضی دیگر به دلیل حسادت یا احساس عدم امنیت، نسبت به شکست های ما بسیار دقیق هستند و فقط به آنها توجه می کنند، البته که گاهی اوقات خودشان نمی دانند که چنین می کنند...
بهرحال شما مسئول احساسات دیگران نیستید، شما مسئول هستید تا با شایستگی، احترام و توجه رفتار کنید. اگر اینگونه رفتار کنید و دیگران بخواهند در زندگی شما باشند ولی همچنان عدم موفقیت شما را بخواهند، شما کاملا حق دارید که آنها را کنار بگذارید.
ما به اندازه کافی باورهای سمی داریم که روی افکار و احساساتمان تأثیر می گذارند، اجازه ندهید که آدمهای منفی به این باورهای سمی شما دامن بزنند.
دور وبرتان را با افراد مثبت پر کنید که به شما باور دارند و حقیقتا می خواهند که شما شاد باشید.

 

گام ششم:
احتیاج به تأیید، درک شدن، پذیرفته شدن و دوست داشته شدن از طرف دیگران را کنار بگذارید.
این اصلا به معنای آن نیست که شما نباید از نزدیکان خود انتظار احترام و تحسین داشته باشید. ولی توجه داشته باشید که دوستان شما(که انتخاب خودتان هستند)، برای پذیرفتن و احترام به شما نباید شما را کاملا بفهمند؛ همینطور نیازی نیست که همه چیز را در مورد شما دوست داشته باشند تا به شما عشق بورزند. آنچه که مهم است این است که شما را حمایت کنند. اما در مورد روابطی که شما خودتان انتخاب نکرده اید، مثل همسایگان، همکاران، مدیران و کل جامعه، نیازی نیست که شما را دوست داشته باشند، بپذیرند، یا بفهمند تا شما بتوانید خودتان را دوست داشته باشید، بپذیرید و بفهمید. اگر منتظر احترام یا حمایت آنها باشید تا حقیقت درونی خود را متوجه شوید، مانند این است که برای قطاری که هرگز نمی آید، مدت ها انتظار بکشید!

خودتان را امتحان کنید: این روزها، شبکه های اجتماعی، قسمت عظیمی از زندگی ما هستند. از قضا، آنها می توانند شیره زندگی را از ما بیرون بکشند. اگر حقیقتا می خواهید به اینکه دیگران در مورد شما و زندگی شخصی تان چه فکری می کنند، اهمیت ندهید، برای یک دوره زمانی حساب کاربری خود را ببندید! بیرون رفتن از این شبکه های اجتماعی شاید دقیقا همان چیزی است که برای ساخت یک زندگی شاد که از آن لذت می برید، نیاز دارید...

 

گام هفتم:
استانداردهای غیرممکن را کنار بگذارید.
اگر شما از آن افرادی هستید، که انتظار داشتید تا سن 30 سالگی میلیونر شوید، ولی الان در حال تقلا برای کسب میزان خیلی کمتری هستید، این استاندارد غیر ممکن را کنار بگذارید و خودتان را بابت اینکه سوپرمن نیستید، ببخشید...
حقیقت این است که ما در زمان سختی از لحاظ اقتصادی زندگی می کنیم.
شما نیازی نیست که سوپرمن باشید تا بتوانید انسان بزرگی باشید و شاد زندگی کنید. اینکه به شما چه چیزهایی داده شده، تعیین نمی کند که شما چه کسی هستید، اینکه شما با آنچه که دارید چه می کنید، تعیین کننده است.
اهداف هوشمندانه شما را به سمت یک زندگی شاد هدایت می کنند. هوشمندانه یعنی مشخص، قابل اندازه گیری، قابل دسترسی و بجا. نکته کلیدی، قابل دسترس بودن است؛ از خودتان بپرسید که "آیا این هدف واقع گرایانه و قابل دسترسی است؟" اگر نیست، آن اهداف غیرممکن را پاک کنید، و به ممکن ها برگردید.

 

گام هشتم:
این ایده که زندگی برای خوب بودن، باید منصفانه باشد را کنار بگذارید.
به نظرتان اگر زندگی منصفانه و خوب بود، و به صداقت و نجابت پاداش داده میشد، عالی نبود؟ عالی نبود اگر هوش و فراست به معنی موفقیت بود و با وجود آن زندگیِ شاد، اجتناب ناپذیر می شد؟ فوق العاده نبود اگر فداکاری زیاد و عزم و اراده مورد پاداش قرار می گرفت؟
ما در چنین دنیایی زندگی نمی کنیم. ممکن است افراد فوق العاده هر روز دچار شکست شوند. همه ما شخص محشری را می شناسیم که در سن جوانی مرده است یا شخص با استعدادی که کارش توسط همه به جز خودش، فراموش شده است. همه ما جنایتکاران و افراد فاسدی را می شناسیم که خیلی هم بالا رفته اند.
همه این ها اصلا به این معنی نیست که دنیا جای وحشتناکی است، یا زندگی شما قرار است وحشتناک باشد. اتفاقات بد برای انسان های خوب می افتد و اتفاق های خوب برای انسان های بد، اما نه همیشه! و همه خشم شما دنیا را اصلا منصف تر نمی کند. اما شاید شما بتوانید که گوشه کوچک خود و دنیای خود را کمی عادلانه تر کنید؛ با خوب بودن، نجابت و صداقت با آنهایی که دوستشان دارید.
اگر زندگی هم ناعادلانه باشد، شما عادلانه زندگی کنید. شما می توانید در زندگیتان افرادی را شاد کنید که لیاقتش را دارند.

 

گام نهم:
برای شاد بودن، لزومی ندارد که شما با اطرافیان مطابقت داشته باشید و مثل آنها فکر کنید! این ایده را کنار بگذارید.
مطابقت داشتن به این معنا نیست که شما خودتان را عوض کنید تا بتوانید به قالب مشخصی در بیایید. تطبیق به این معنی است که متوجه شوید افراد دور شما متنوع تر از آنی هستند که درابتدا به نظر می رسند و شما همین گونه که هستید، جایی برایتان وجود دارد. اگر مدام نگران این باشید که "نرمال" یا به "اندازه کافی خوب" نیستید، احتمالا با این احساس عدم امنیت بزرگ شده اید، ولی این احساسات صحیح نیستند و واقعیت شما را مشخص نمی کنند.
نکته این است که شما برای یک زندگی شاد نباید خودتان را عوض کنید تا به شکل مشخصی در بیایید. شما می توانید افرادی را پیدا کنید که علاقمندی هایشان با شما مشترک است، هر چقدر هم که علاقمندی شما ممکن باشد به نظربعضی ها غیر نرمال بیاید! شما چه به نویسندگی، چه صخره نوردی، چه علم و دانش، علاقمند باشید، شخصی دورتان هست که همین علاقمندی را دارد و میخواهد آن را با شما سهیم شود؛ فقط کافی است او را پیدا کنید.

 

گام دهم:
نیازی نیست که همیشه راحت باشید! این احساس را کنار بگذارید.
بسیاری از ترس ها و استرس های روزانه ما از این طرز فکر می آیند که راحت نبودن، چیز بدی است. اما راحت بودن، آنقدری هم خوب نیست وقتی شما را از شادی باز می دارد، موافق هستید؟ بیرون آمدن از منطقه راحتتان در ابتدا ممکن است سخت باشد، اما هر چه بیشتر از منطقه امنتان بیرون بیایید، بیشتر کشف می کنید که راحت نبودن، لزوما به معنی ناامن بودن نیست.
راحت نبودن، چیز منفی ای نیست. اگر این توانایی را داشته باشید که خودتان را آزاد کنید، به عنوان یک انسان می توانید حقیقتا رشد کنید. شما نمی توانید کارخانه جدید را راه اندازی کنید، با عشقتان ازدواج کنید یا رُمانی که همیشه آرزو داشتید را بنویسید، تا زمانی که در منطقه امنتان هستید. نگران بقیه هم نباشید!
آن چیزی را بگویید که برای گفتنش به این دنیا آمده اید.
آن زندگی را بکنید که برایش زنده هستید.

 

رها کردن، هیچ وقت آسان نیست. انتخاب کردن تکه ها و انتخاب یک دیدگاه جدید می تواند خیلی هم دشوار باشد. اما دقیقا به همین دلیل است که گام دهم مهمترین گام است. وقتی شما گام دهم را بردارید، در می یابید که خیلی ساده تر می توانید سایر چیزهایی را کنار بگذارید که شما را از زندگی شاد باز می دارند.

 

مترجم: نُوید عطرچین
منبع: وب سایت www.keepinspiring.me